تازه ازدواج کردم
دلم برای بابام تنگ شد 
توی اتاق بودم گریه کردم بی صدا 
بابا به خدا دست خودم نبود مریض نیستم که الکی اینطوری کنم
شوهرم اومد نمیشد پیچوند خیلی ضایع بود 
بعد یه جوری شد
گفت چقدر بابات رو دوست داری تو
حس کردم بدش اومد 
نمیدونم شایدم اشتباه می کنم