بعد نزدیک خونشون رفتن برا بچش خوراکی بخره تازه ساعت ۷و ربع بود که دوباره شوهرش زنگ زد که کجایی؟ اینم برداشته گفته به تو چه وقتی دنبالم نمیای برا تو چه فرقی داره؟
در هر حال ۷/۵ رسید خونه و خواست بره لباسشو عوض کنه که برن اما شوهرش گفت نه نمیریم و این داستانا....خواهرمم عصبانی شد و دعواشون شد.. مادر شوهرش زنگ زد که ما داریم میریم شما نمیخواین بیاین؟ شوهرشم گفته نه خانوم تا الان بوده بیرون ما نمیتونیم بیایم