2777
2789

الان نشسته بودم دیدم ایفون خونمون زنگ زد داشتم به دخترم غذا میدادم اصلا یه لحظه هردو مات موندیم کی میتونه باشه الان؟ رفتم دیدم خواهرم با گریه دم دره ....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اومد تو با شوهرش دعوای بدی افتادن حالا سر چی؟ چند روز پیش خواهرم بچشو برده دکتر که سرما خورده بوده بعد شب خونه عموی شوهرش دعوت بودن...شوهرش دقیق نمیدونست چه ساعتی بهتره برن که خواهرم بهش گفت ۸ خوبه تا اون موقه هم تو از سرکار میای هم من از دکتر و این حرفا

بعد کار دکترش که تموم شد، شوهرش زنگ زد کی تموم میشه که بریم و اینا خواهرم گفت تموم شده و رفت دارو های بچه رو بگیره. خواادم با کالسکه رفته بود مطب. بعد زنگ زد به شوهرش من داروهارو گرفتم میتونی بیای دنبالم؟ شوهرش اینجا شلکی شد که نه من دوش نگرفتم تو تکلیف منو مشخص نکردی از اینکه میخوایم بریم یانه...خواهرمم عصبانی گوشی رو قطع کرد و خودش راه افتاد سمت خونه مامانمون هم همراهش بود

بعد نزدیک خونشون رفتن برا بچش خوراکی بخره تازه ساعت ۷و ربع بود که دوباره شوهرش زنگ زد که کجایی؟ اینم برداشته گفته به تو چه وقتی دنبالم نمیای برا تو چه فرقی داره؟ 

در هر حال ۷/۵ رسید خونه و خواست بره لباسشو عوض کنه که برن اما شوهرش گفت نه نمیریم و این داستانا....خواهرمم عصبانی شد و دعواشون شد.. مادر شوهرش زنگ زد که ما داریم میریم شما نمیخواین بیاین؟ شوهرشم گفته نه خانوم تا الان بوده بیرون ما نمیتونیم بیایم

خواهرم باهاش دعوا کرد که چرا اینو گفتی و خلاصه دعوا ‌کردن....شوهر خواهرم نه برداشته نه گذاشته برگشته میگه معلوم نیست کجا بودی و پولای منو خرج کی کردی.( خواهرم کارمند بود و بخاطر بچه و بارداری سختی که داشت مجبور شد استعفا بده)

خواهرمم شاکی شده و کلی فحش داده بهش که من بچه رو بردم دکتر و این جای دست درد نکنست؟ خوبه که مامان همراهم بود. شوهرش برمیگرده میگه اره تا دیدی خونه فامیل من دعوتیم رفتی پاساژای شهرو زیر پات گذاشتی و معلوم نیست کجا بودی. خواهرم دیگه خیلی عصبانی شد به شوهرش گفت گمشو بیرون و اینا شوهرش اونجا دید خواارم جدیه دهنشو بست .البته تیکه مینداخت بهش. خواهرمم گفته از ترس خواهر شوهرش که خواهرم قضیه رو براش تعریف کرد  و اون زنگ زد به شوهرش، اومده یه معذرت خواهی سوری و خشک و خالی کرده اما خواهرم گفته نمیبخشمت چون میدونست بخاطر خواهر شوهرشه که عذر خواسته نه از ته دل

اینا قهر بودن البته شوهره باهاش حرف میزد اما خواهرم نه

میگه بخاطر تهمتایی که بهم زد واقعا دلم شکست و حتی تو روش نمیتونم نگاه کنم جای خوابشم جدا کرد واقعا میگفت پیشش میخواستم برم تمام تهمتا و منت هاش میومد حلو چشمم نمیتونستم تا امشب....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792