من بچه طلاقم خب شرایطم مثل بقیه نبود بدبختی بودم بی خانواده و با زجر بزرگ شدم پدر بالاسرم نبود دوتا لیسانس گرفتم بعدش ارشد خوندم و شغل خودمو راه انداختم دیگه با وام اینا واحدی خریدم سرپناهم باشه البته قیمتشم زیاد نیست ولی خب از آوارگی بهتره
داداشمم ادم بی غیرتی هست ولم کرده محلم نمیدن فقط تیغم میزنن هیچوقت بدردم نخوردن
بخدا ماه پیش مریض بودم نشد برم سرکار دوست پسر بیچارم انقدر اومد منو دکتر برد بالاسرم موند تا خوب بشم اخرشم فهمید من این ماه کار نکردم ۲۰ م بدهی داشتم انقدر مردونگی داشت بدون هیچ حرفی رفته بود بدهی هامو تسویه کرده بود هرچی از غیرتش بگم کم گفتم حتی بهش گفتم بیا گوشوارم بگیر تا پولت پس بدم انقدر بهش برخورد، بعد داداش خودم ماست و بی غیرت
مامانم الان حسودیش میشه من صاحب خونه شدم تا بحثی میشه میگه تو سرمایه جمع کردی وظیفته خرج مارو بدی و فلان بهمان
حتی همین دوست پسرم اومد خواستگاری نمیزاره زنش بشم میگه این دیپلمه دهاتی هست تورو بهش نمیدم
حس میکنم از حسودیشه چون فهمیده پسره دوستم داره