من پسرم یکسال و نیمش بود 🥲😅همسرم گفت ما بریم بیرون پدر پسری دور بزنیمدقییییق بعد دو ساعت اومدندیدم ...
من با همسر و مامانم رفتیم مطب،من داخل اتاق نرفتم
صدای جیغ یه بچه اومد من از حال رفتم،بعد دیدم منشی با آب قند بالای سرم داره میخنده گفت خانوم پاشو هنوز نوبت بچه شما نشده😂🤦♀️هیچی دیگه رفتم تو ماشین نشستم گفتم حداقل جلو دست و پای بقیه نباشم همونجا از حال برم😂
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم