منم سنی ندارم ازدواج هم نکردم مامانم تا بحث میشه میگه همین الان باید از خونه من بری بیرون و الهی مرگ به جونت بیوفته
چند روز بعد از فوت مادرش بهم گفت ای کاش مرگ به جون تو میوفتاد
انتظار نداشتم وقتی واقعا تو اون شرایط مرگ عزیز رو به چشم دیده واس من دلش بیاد چنین دعایی کنه
خودتم میدونی تموم نشده :)
تهش یه جا خِرتو میگیره غم دنیا رو سرت آوار میشه منم مدتها احساساتم رو سرکوب کردم و سعی کردم نادیده بگیرم
تو الان ناراحتی عزیزم چرا سعی میکنی بپوشونی و بگی نه اون برای من تموم شده
من نمیدونم بعضی مادرا چققدر سمی ان فقط باید روی خودتون کار کنید
زن ها یا مادرها اینجوری اکثرا مشکلات روانی از گذشته دارن
و با این رفتارها بروز میدن غیر مستقیم
خودشون هم نمیفهمن مشکلشون چیه
خب بزار راهشو بگم تا بتونی کنار بیای. اول باید یکم از لحاظ مالی مستقل بشی. بعد یواش یواش فاصله بگیر کارایی که همراه اون انجام میدادی تنهایی انجام بده. بعد بشین برای مادری که میتونستی داشته باشی و هیچ وقت نداشتی گریه کن شیون کن چند روز عزادار باش. بعد هم با خودت مرور کن که اون دیگه مادر من نیست فقط یه مریض روانیه که خودشم آسیب دیده احتمالا.
دیگه ام به حرفاش واکنش نشون نده
اصلا به مامانت چیکار داری اونجا خونه باباته ینی خونه توعم حساب میشه راحت برو ناهار شام درست کن چند روز بمون برگرد خونتون حسابیم خوش بگذرون
ما نسل ی شدیم
هم باید مادر خودمون باشیم
هم مادر کل خانواده
خداشاهده مادر من میگ کاش من دخترت بودم
فاجعست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
