دیشب رفته بودیم شب نشینی خونه عموم بعد دخترعموم چهل و پنج سالشه هنوز خونه ست ازدواج نکرده شروع کرد مجلسو دست بگیره و از هردری حرف میزد خواهرش یه دیس پرتقال آورد لگد زد زیر یه پرتقال بعد شروع کرد درباره معلم دبستانش حرف بزنه و گفت معلما پول خیلی میگیرن اون یکی زن عموم معلمه گفت نه اینجوریام نیست و اشتباهه بعد بلند گفت تو غلط کردی گ ه خوردی و یک دعوایی شد اون سرش ناپیدا 🥲خوب بود زنونه مردونه جدا بودیم وگرنه ابرومون جلوی آقایون میرفت