شوهرم به شدت رفیق بازع صب میره تا شب با رفیقاش یه بیرون منو نمی بره منم نه اجازه میده برم جایی ن دوست رفیقی چیزی دارم که بریم بیرون بخدا دیگه خسته شدم این زندگی زهر مار منو خودش کرده هر شب دعوا بحث گریع 
خستممم بخدا خیلی خستم هی قسم میخوره دیگه تکرار نمیشه باز میره سه بارع امروز زنگ میزنم بیا خونه نمیاد میگم چرا کاری داری میگه نمیام دیگع دلم نمیخاد به قران کم اوردم دیگع بس که حرص خوردم موهام داره سفید میشه به مرز فروپاشی روانی رسیدم دیگه تا اون میاد من خستم میخابم صب باز بیدار میشه بدون صبحونه میره یعنی اصلا من شوهرمو نمیبینیم بگید چیکار کنم😭💔