بعد اینکه بیرونم کردن یعنی مامانم بیرونم کرد بابام اومد کلید خونرو ازم گرفت گفت برو اعصاب مامان خرد نکن اومدم تو حیاط خونمون با بدبختی و یه درصد شارژ باطری زنگ زدم به شوهرم اومد دنبالم رفتیم مسافرخونه آخه شوهرمم با خانوادش قهر بود خلاصه فرداش زنگ زدم به فامیلمون گفتم داستان اینه میخوام برم خوابگاه خلاصه غروبش رفتم خوابگاه گرفتم یه ماه خوابگاه بودم یه روز به فامیلمون پیغوم دادم بهشون بگو لااقل وسایلم بدن هوا سرده یه کاپشن ندارم بپوشم حتی لباس واسه حموم کردن نداشتم رفتم یه تیشرت و شلوار خریدم بعد چند وقتش مامانم پیام داد بیا وسایلت ببر ما می‌خوایم اثاث ببریم رفتم وسایلم گرفتم باهاشون آشتی کردم ولی خب روزایی که کشیدم یادم نرفته تازه طلبکارن اصلا قبول نمیکنن کارشون چقد بد بوده تازه همون موقع که من اواره بودم دخترخالم و پسرخالم آورده بود خونمون الآنم دوباره قطع رابطه ایم ولی اینبار دیگه بمیرمم آشتی نمیکنم به شوهرم گفتم هرکس زنگ بزنه بخواد بگه آشتی کنه فحش مرده و زنده بهش میدم
ببین آدم از خونواده خودش بخوره دردش هزاار برابرررره واقعا خوب طاقتی داشتی،خدا میدونه چجوری غرورتو گذاشتی زیر پا و قضیه رو به شوهرت گفتی ...الان حرف بزنی میگن تو با خونواده خودتم مشکل داری چه برسه به ما
اره واقعا داغون شدم به خدا مرد سواستفاده گری بود میتونست بدترین بلاهارو سرم بیاره ولی انقد مرد بود وقتی باباش گفت مهریت ببخش شوهرم قبول نکرد الآنم که بارداری سیسمونی پیشکش از اول بارداریم قهر بودن صدبار شوهرم گفت نیلوفر غصه میخوره میگه زایمان کنم اینا نیان پیش خانواده شوهرم سر شکسته میشم اصلا به روی خودشون نمیارن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
