من چی بگم دختر؟
تو دنیای ساده خودم بودم
اردیبهشت ماه بود بعد مدت ها کنکوری بودن و درس خوندن رفتم با مادرم عیادت پدربزرگم
پسره همسایه خونه پدربزرگمه و البته هم ولایتی ماست...بعد مدت ها منو دیده بود...چنان خشکش زد و میخ صورتم شد که مامانم سلام داد اصن متوجه نشد....بعد اون رفتاراش ضایع شد
توجه از دور...منو میدید دیگ خونه نمیرفت هی بیرون بود....یه شب با مادرش اومد عیادت پدربزرگم...اینقدر حرکت ضایع ازش دیده بودم قشنگ فهمیدم دردش دیدن منه...پدربزرگم فوت شد اومد ختم با مادرش باز....
و همین الانم ممنو ببینه خونه پدربزرگمم بی قرار میشه هی میاد بیرون میچرخه
اما از طریق پسر داییم که دوست صمیمیشه فهمیدم ۵ ساااله دوست دختر داره و تو رابطه جدیه..۵ سااالل...حتی قصد خواستگاری هم داره ازش
و من موندم با کلی علامت سوال و حسی که از توجه هاش گرفته بودم که این اگه رابطش جدیه و عاشقه چرا با من همچین کرد....