صبح با تماس مادرم بیدارشدم
با بچه ۶ماهم و مامانم و ابجیم رفتیم بیرون شلوار خریدم
ابجیمم رفت مصاحبه کاری. قبول نشد بخواطر دانشجو بودنش
ساعت۲ برگشتیم خونه ناهار خوردیم
سوزش زنانه داشتم پماد گذاشتم و خوابیدم
خیلی خسته و مریض بودم و خدارا شکر خواهرم بچه مو نگه داشت من حسابی خوابیدم
شام کوکو ماکارانی درست کردیم خوردیم.
شوهرم اومد دنبالمون مارا اورد خونه خودمون.
پر طول روزهم مامانم و ابجیم کلا دعوا داشتن سر اینکه ابجیم خاستگاری که(خیلی خوب بود از هر نظرررر) اما ابجیم رد کرده بود، الان زن گرفته.
و مامانم هی سرکوفت میزد.
ابجیم هی گریه میکرد که کارش جور نشده. اخه میخاد بره سرکار دندوناشو درست کنه😭
هرکی پیاممو دید واسه خواهرم دعا کنه🥲
صبحانه سرکار ناهار استخر فروشگاه و شام حاضری
والا من ۴۲ سال سن دارم ، تقریبا پریودای منظمی دارم ولی این یک سال اخیر یه خورده نامنظم شده مثلاً یک ماه دوبار یا زودتر از موعد ، ولی دیرتر اتفاق نیفتاده ،فکر میکنم علائم پیش یائسگی دارم. یک دختر ۱۵ و یک پسر ۷ ساله دارم که برای هفت پشتم بسه ،این ماه دیدم ۱۰ روز از تاریخ پریودم گذشت و نشدم با اینکه رابطه کلا کم داریم و همونم حفاظت شدست گفتم محض احتیاط برای شوخیش بیبی چک بزنم . آقا از داروخونه گرفتم آوردم خونه زدم دیدم در جا دوخط شد ، بماند که چه بر من گذشت بچه هام مدرسه همسرم سر کار ، بس که گریه کردم چه خاکی به سرم بریزم. دیگه اسنپ گرفتم رفتم آزمایشگاه تست دادم گفت ۸ شب آماده میشه ، تا ۸ شب مردم و زنده شدم ، گفتم خدایا سر پیری این چه بلایی بود من که هیچ وقت ریسک نکردم
همسرم از سرکار اومد براش تعریف کردم هاج و واج مونده بود
می‌گفت چطور ممکنه ؟ شب رفتم آزمایش رو گرفتم بتا یک بود یعنی منفی . خلاصه که لعنت به هر چی بیبی چک خرابه ،روز منو خراب کرد ،
دیشب آخر شب بود رفتم آشپزخونه یه سوسک دیدم حالم بد شد رفتم شوهرمو بیدار کردم انقد غر زد که وقتی رفتیم دیگه اونجا نبود دیگه تا صبح چش رو هم نذاشتم و بدنم می‌لرزید
صبح به زور رفتم صبحانه برا بچه ها گذاشتم گفتم تا نکشیش هیچ کاری نمیکنم ناهار هم نپختم شام دیشب رو که بچه ها نخورده بودن براشون داغ کردم که هیچ وقت اینکارو نمیکردم دیگه به شدت روز اعصاب خوردکنی بود با شوهرمم دعوا کردیم و رفت سرکار الانم که اومد محل نذاشت گفتم چای میخوری جواب نداد و خوابید سوسکه هم تا عصر دنبالش بودم و چسب گذاشتم غذای سوسک ریختم اسپری زدم احتمالا مرده فردا میخوام کف آشپزخونه رو بشورم
رفتم سر کار ،شب برگشتم شام خوردم ،واسه فردا غذا درست کردم ،سریال دیدم،ظرف هام روشستم ،الانم میخوام بخوابم
منم صبح پاشدم یکم گشنم بود یا از سر شکمو بودن نمیدونم ولی کلی صبحونه خوردم بعد خونه رو جمع کردم گوشی بازی تلوریون بازی با دخترم ولی همچنان صبحونم تو حلقم بود و اذیتم میکرد(باردارم) بعد گفنم شاید ناهار بخورم خوب بشم ساعو ۴ اینا ناهار خوردم خوب نشدم بعدم کلی فکر کردم چی بپزم اخر به نتیجه نرسیدم گفتم همسر فلافل بخره باز فلافله رو خوردم تا همین الان تو معدم فلافل و صبحونهه باهم هست باور کن😑 روزمرگی یک ادم باردار 😑
