من جاریم عروسی نگرفتن رفتن خونه شون
مادرشوهرم هی گیر میداد به شوهرم که چرا نمیرید خونه شون و کادوشو ببرید
چند ماه عقب افتاد چون من ماه آخر بارداری بودم بعدم زایمان و...
مادرشوهرم هم هی پیگیر بود
بعد از دعوای مفصل با شوهرم رفتیم خونشون
حالا دعوا سر چی اینکه شوهرم انتظار داشت که من سکه پارسیان که برای دخترم کادو آورده بودن رو ببریم برا داداشش
اوایل پارسال 5میلیون بود
خلاصه راضی شدم و رفتیم خونشون
من گفتم بریم فقط سر بزنیم در حد چایی و کادو رو بدیم که مادرشوهرم دست از سرمون برداره
یه گلدون بزرگ گل طبیعی گرفتیم و زنگ زدیم روز قبلش که ما فردا میایم
دم رفتن که زنگ زدیم گفتیم که ما فقط در حد چایی میایم
برادرشوهرم گفت ما شام تدارک دیدیم و...
رفتیم بگو شام چی بود
یه پیتزا درست کرده بودن در حد یه بشقاب میوه خوری
بدون سالاد یا بدون هیچی توی سفره یکبار مصرف آوردن جلومون
سفره خالی فقط یه پیتزای ساده ساده با مرغ ریش شده