جنجالی ترین سوتی ها

زمان جاهلیت که با چند نفر دوست بودم

یه آقایی زنگ زد به گوشیم گفت سلام شناختی؟

گفتم نه

گفت حدس بزن

گفتم عرفان تویی؟

گفت بله؟

گفتم ببخشید اشکان خوبی؟

گفت اشکان کیه!؟

گفتم عشق من دیگه

گفت مهرانم 😐

😂😂😂😂

یه بارم از جیب کاپشن دوست پسرم یه بسته افتاد زود باپاش شوت کرد زیر صندلی 

گفتم منم آدامس اناری میخوام  

و پاپیونتو  

بچه ها من قبلا تو یه پست گذاشتم 🙂ولی باز میزارم اینجا

پسر همسایمون خواستگارمه چندساله منم جلوش کلی کلاس میزارم و  تیریپ خانمای متشخص😋

فروشگاه زنجیره ای داره

یه باکس بزرگ پر بود شبیه جعبه ادامس خارجی

برای اولین بار خودشم بود تو فروشگاهش

من گفتم بزار به جای تری دنت این بار ادامس خارجیاشو بردارم جهنم از ضرر .

حالا مونده بودم کدومو بردارم دوساعت جلو قفسه داشتم انتخاب میکردم دوتا هم دستم بود

دیدم  اروم اومد کنارم گفت خانم فلانی اینا بدرد شما نمیخوره

بعد ک رفت خیلی بهم برخورد و اینا گفتم وا چه بی ادب

بعد چشای بابا قوریمو باز کردم دیدم نوشتهcandom

خدایی تا الان ندیده بودم

😑😑😑😑😑😑😑😑

 از این ناراحتم ک چرا گرفته بودم دستم اون بی صاحابارو

هی طعماشو هم نگاه میکردم😑😑😑😑میخاستم طمع یخ بردارم😑😑😑😑😑😑😑😑

😆😆😆😆وااای پارسال رفتیم مشهد با خواهرم 

رفتیم تو آجیل فروشی همسرم میخواست آجیل بگییر 

دامادمون و همسرم داشتن تست میکردن 

مرده صاحب مغازه هم داشت برامون ۴ مغز میکشید

من بیچاره ی بد شانس هم رفتم یه ذره ار بادوم هندی هاش برداشتم تست کنم 😂😂😂

به مرده گفتم آقا اینا کیلویی چند 

مرده یه دفعه بهم گفت اول اوناییی که تو دستت برداشتی رو بده من بعد بهت میگم 😆😆😆

آبروم رفت ضایع شدم مردک بیشعور

[QUOTE=57381740]آره مجرد😞😠😭😢[/QUOTدقیقا بعدش چیکارکردی؟واکنش استاد چجوری بود

وااای نبودی که ببینیشون همشون مسخرم کردن  

سر کلاس بودم و قرار بود ی استاد جدید برامون بیاد چندین جلسه از کلاس گذشته بود ی پسره اومد گفت کلاس اصول اینجاس گفتم بله 

کجا بودی تا حالا؟ برو ترم دیگه ثبت نام کن و کلی مسخره ش کردیم ک یارو خوابه و عمو یادگاره تازه از غار اومده بیرونو اینا و بهش خندیدیم و اون رفت

یهو دیدیم همون پسره اومد سر کلاسو گفت فلانی ام استاد جدیدتون

خدااااااییی بهش نمیخورد استاد باشه خب😲😲😲😲

ایشون الان همسر بنده هستن😍

خیلی بده😝😝😝😂😂

یه بار دبیرستان بودم اون زمان رو عکس پفک ها کوپن داشت میکندی و میفرستادی برای قرعه کشی منم زنگ اخر وقتی همه رفتن هر چی پوست پفک بود جم کردم از کلاسا داشتم میرفتم خانون مدیر صدام کرد گف چرا انقد دیر میری از کلاس منم به تته پته افتادم یه نگاه به کیفم کرد گفت چیزی جا گذاشته بودی منم گفتم بله کتابم گف برو اگه کیفم رو میگشت ابروم میرفت ینی زیبش رو بزور بسته بودم 

یه بارم رفتم تو دستشویی مدرسه فک کن زنگ تفریح خورد من بدو رفتم دستشویی کارم تموم شد دیدم ای دل غافل شیر اب خرابه اب نمیاد هیچی دیگه انقد واستادم اون تو که زنگ خورد و مطمئن شدم کسی نیست تو دستشویی رفتم دستشویی بغلی خودمو شستم و دستشوییرم شلنگ گرفتم رفتم دیدم معلم سر کلاسه خخخخخ شانسم خوند همیشه با دوستم بودم اون روز نیومده بود