مرسی عزیزم دستت درد نکنه، واقعا ترسم زیاد شده،وای نوشتم کما؟😅آخ ببخشید منظورم بیهوشی بود، متاسفانه اصلا ترسو شدم میگم اون لحظه جون دادن چه شکلیه چقدر سخته باید به جوری خودم رو مشغول کنم ولی هیچ ایده ای ندارم
من تو بیمارستان زیاد بیهوش شدم و ترس نداشتم یادمه سیزده سالگی بخاطر تومور مغزیم عمل کردم و بیهوشم کزده بودن فقط یادمه بدنم درد میکرد و اون زمان کل بدن من رو ابکش کرده بودن چون نمی‌تونستن رگ پیدا کنن کل بدنم انژوکت زده. بودن 😅
فقط موقع به هوش اومدن از کما حالم بد شده بود مثل دیوونه ها شده بودم و یادمه سه چهار بار هم غش کردم و چون از اون باغ که تو کما دیده بودم ذرومده بودم حالم بد بود و گریه میکردم و اوایل خیلی حالم بد میشد 🥲
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
