برعکس تصورم تقریبا خوب بود حراست که اصلا نگاه نکرد به لباسم اصلا حواسش نبود منم راحت در رفتم داخل 😂😂
اولش رفتم دانشکده علوم پزشکی بعد از یک دختره پرسیدم رشته حسابداری کجاست 😂 🤣 گفت باید بری دانشکده علوم انسانی رفتم اونجا از یک نفر دیگه پرسیدم کلاس ها کجاست گفتن برو طبقه دوم رو برد نوشته خلاصه رفتم طبقه دوم رو برد ساعت ها فرق داشت با اون چیزی که تو سایت بود یک دختره دیگه دیدم ترم اولی بهش گفتم برای من ساعت ها فرق داره گفت برای منم همین طور دیگه گفتم بریم اتاق اساتید با هم رفتیم اونجا گفتن نه الان شروع شده کلاس ها بدو بدو رفتم تو کلاس در باز کردم مطمعن بودم از اونجایی که حسابداری هستم نصف کلاس یا بیشتر پسر هستند درو که باز کردم ۵۰ تا دختر دیدم فقط سلام کردم با استاد بعد دقیقا دیدم فقط یک صندلی ردیف اول هست نشستم دیدم کنارم همکلاسیم هست که تو دبیرستان بود با هم دوست بودیم ولی نه در اون حد صمیمی چند تا دیگه از بچه ها رو هم دیدم باز دوست بودیم با هم اون آخر کلاس یک ۴ تا پسر دلقک هم بودن 😂😂😑تو سایت نوشته بود کلاس از ۱۳ تا ۱۶ هست استاد یک ساعته تموم کرد خسته نباشید گفت پشمام ریخت من از خوشحالی 🤣🤣😁 الآنم یک ساعتی میشه رسیدم خونه
دوست داشتم خاطره روز اول دانشگاه هم اینجا باشه سال ها بعد بیام بخونمش بخندم ♥️😁