2777
2789
عنوان

خواسته هات رو بیان کن

38 بازدید | 1 پست

دیشب در حالی که در کنار همسرم دراز کشیده بودم و در مورد آینده فرزندمان صحبت می کردیم، ناگهان فضا به جهنمی بزرگ تبدیل شد.

همسرم: یکی دو سال دیگه باید این خونه رو بفروشیم و بریم گلشهر.

من ( در حالی که فقط سعی می کردم نظر واقعی ام رو با کمی لوس بازی  بیان کنم): وای نه، من اونجا رو دوست ندارم.

همسرم خیلی سریع حرفم رو قطع کرد و در حالی که از ابراز مخالفت من خشم همه ی وجودش رو گرفته بود، چشم هاش رو گرد کرد و فریاد زد: پس کجا؟ آزادگان (محله ای نزدیک به خانه ی مادرم)؟

و من در حالی که از این حجم از خشم بی دلیل تعجب کرده بودم گفتم: چرا که نه؟ چرا من نمی تونم نظر بدم توی این زندگی؟ چرا هروقت من نظرم رو بیان می کنم مدام بهم القا می کنی که نظرات من احمقانه و سطحی هست؟ این چجور زندگی مشترکه که همه چیز در نهایت به تو ختم میشه؟ باید اونجایی زندگی کنیم که تو اونجا حالت بهتره، چیدمان خونه مون طبق سلیقه تو باشه چون تو معتقدی هارمونی رنگ ها رو بهتر از من درک می کنی و...

همسرم: برو بابا، 2 دقیقه اومدم کنارت بشینم تا حالم بهتر بشه اما پشیمون شدم.

این رسم و آیین را همسرم اغلب اوقات بعد از هر باری که در مورد موضوعی نظر مخالف خودم را بیان می کردم اجرا می کرد و این نمایش را با تنها گذاشتن من با حس زشت بی قدرتی و سرکوب احساساتم به اتمام می رساند.

انگار که هیچ گوش شنوایی برای شنیدن حرف ها و نظرات من در خانه ام آماده نبود.

همان لحظه جنین کوچکم در درون دلم چرخید و من بیشتر احساس درماندگی و شرم کردم.

شرم از هویت سرکوب شده ای که طی سال های متاهلی شکل گرفته بود، شرم از بچه ای که در راه بود و من به عنوان زنی که خودش را فراموش کرده مادرش بودم و شرم از کوتاه آمدن های ممتد تا جایی که دیگران به خودشان حق بدهند تورو از بیان عقاید و احساسات واقعی ات منع کنند، ذهنت را دستکاری روانی کنند و با خودخواهی نظرات شون رو به تو بخورانند.

تو سال ها برای برقراری آرامش در زندگی مشترک، خودت را سانسور کردی و خواسته هایت را از اولویت خارج کردی. نتیجه ی این سرکوب شدن های خودخواسته شکل گیری هویت محدود و ضعیفی بود که در کمال تعجب حتی حق اظهار نظرهم نداشت.

تو آرام آرام سرکوب شدی، آرام آرام ساکت شدی، آرام آرام از خود واقعی ت فاصله گرفتی و فراموش کردی که به عنوان یک انسان می توانی خواسته ای داشته باشی.

به خودت برگرد، تو یک زنی ! زن ها شگفت انگیزند، زن ها خالق اند و می توانند بارها و بارها در حالی که نفس می کشند بمیرند و هربار زنی قدتمندتر، زیباتر و ترسناک تر از قبل خلق کنند.

زن ها از خاکستر جهنمی که درونش هستند بهشت خلق می کنند.


چند ساله که دیگه نظراتت جدی گرفته نمیشه؟ 2 سال؟ 5سال؟ 8 سال؟ مهم نیست.

چند ساله که نیازها و درخواست هات رو بیان نکردی ؟ اینم مهم نیست.

فقط تلاش کن دوباره بدون ترس از خشم فرد مقابل، ( نه ) شنیدن یا قضاوت شدن نظراتت و خواسته هات رو به خوبی و شجاعانه بیان کنی. مهم نیست دیگران موافقت می کنند یا نه. با این تمرین فقط می خواهیم فرد مقابل دوباره به بیان نظرات و خواسته های ما به عنوان یک شخص مستقل عادت کند.

در این مدت پوستت را کلفت کن و بعد از هربار نه شنیدن و یا مواجهه شدن با خشم طرف مقابل صحنه بازی را ترک نکن.

آروم باش، این یک بازیه که در نهایت به یک دستآورد بزرگ در زندگی تو تبدیل میشه.  




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792