نمیدونم زورشون میاد پول بدن از بس برام پول خرج نکردن عادت کردن
از بس کاری برام نکردن سر اینکه تو خونشون کارمند شدم منت سرم میزارن
مگه میشه دعوتشون نکنم آبرومون میره ولی خونشون نمیره یه هفته بعد عقد از خونش بیرونم کرد چون لباس عروسمون رو از رو میزم برداشتم گذاشتم رو لباسا داداشم دیروزم مادر شوهرم زنگ زد دعوتشون کنه مامانم بهونه آورد نیامد تا خونشون بودم از تحقیر در املن نبودم الانم یجور دیگه روانمو میریزن بهم خدا ازشون نگذره
داداشم بیکاره بابام هواشو داره پول داد بهش موقع عقد به من هیچی یه ارثیع اومد دستش براش لپ تاپ خرید من هیچی الانم ماشین گرفته بعد منو نفرین میکنه مامانم میگفت داداشت چون باباش دعا خیرش میکنه میشه تو نمیشی چون بابات نفرینت میکنه گفتم اون که کارب برا من نکرده بزار حداقل نفرین کنه تنها کاری برا من کرده همینه