دیشب تاپیک خیانت شوهرش رو زدم 
ما عروسی بودیم تقریبا 2 شب بود که رسیدیم خونه جلوی در ساختمون پر ادم و پلیس بود 
شوهرم از یکی از همسایه ها پرسید چی شده اونم گفت خانم فلانی با سرایدار رفتن تو انباری 
ما دیگه زیاد واینستادیم چون من سر و وضعم مال عروسی بود نمیشد وایسم ببینم چی شده 
دیگه شوهرم هم با من اومد بالا 
ظاهرا زن سرایداره از اول هم میدونسته شوهرش زن باره س و از اول زندگی بهش خیانت میکرده اما خانواده پدریش پشتش نبودن و اینم طلاق نگرفته 
دیشب صبر میکنه شوهرش با زن یکی از واحدها که میره تو انباری اول زنگ میزنه به پلیس بعدم همه ی همسایه ها رو خبر میکنه که شاهد باشن 
امروز هم خودکشی کرد کاش حداقل به خاطر بچه ش میموند 
اون زنه هم شوهر داشته الان معلوم شد که هر وقت میخواسته بره با این سرایداره تو نوشابه یا غذای شوهرش قرص خواب اور میریخته حالا ما میگم زود اومدیم خونه ولی یکی از همسایع ها میگفت دیشب این همه سر و صدا شد شوهر زنه نیومد پایین ما فکر میکردیم خونه نیست نگو بهش قرص خواب اور داده و مرد بیچاره خوابع
اونقدر بغض کردم که دلم میخواد گریه کنم همش چهره اون زن جلو چشممه 
برای بچه ش که دارم دیونه میشم یه پسر 6ساله دارن