2777
2789
عنوان

زن بی عرضه ای هستم به دردنخور

270 بازدید | 20 پست

همیشه مریضم همیشه حالم بده

قبلا حداقل سرکار میرفتم یه فرد مفید داخل جامعه بودم

الان که همش گوشه خونه افتادم و مریضم

نه به بچم میتونم برسم نه خونه و زندگی

همکارهام با وجود سه تا بچه همیشه خونه و زندگیشون مرتب منظم هر وعده غذا جدا آماده میکردن و دسر و عصرونه و …

از خودم بدم میاد

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

توام یاعلی بگو پاشو وضعت عوض کن گلم.

مادری هستم ازتبارلرستان😍خداوندلایقم دونست بهم یه همسرمهربون دوتافرشته پاک داد❤️توی خونمون هوا خوبه چون تو هوامونوداری#الله🙏کاربری قبلیم الکی الکی تعلیق شد هرکاری هم کردم باز نشد😭😭😭خیلی بی رحمیه من هیچ کاری بحثی حرفی نزده بودم.
چرامریضی عزیزم؟

هر روز یه مریضی میگیرم 

بدنم خیلی ضعیف شده

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
توام یاعلی بگو پاشو وضعت عوض کن گلم.

میخوام بلند بشم کار کنم سرم گیج میره

زانو و کمرم درده اصلا نمیتونم وایسم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
اگه دست خودته و می تونی، از همین امروز بلند شو خودتو جمع و جور کن اگرم نمی تونی که دیگه نمی تونی

بدنم ضعیفه

نمیدونم چجوری خودم رو تقویت کنم

به خاطر همین همش مریض میشم

همه جور مکمل و خوراکی مقوی میخورم ولی روم تاثیری نداره

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
بدنم ضعیفهنمیدونم چجوری خودم رو تقویت کنمبه خاطر همین همش مریض میشمهمه جور مکمل و خوراکی مقوی میخورم ...

روحت خسته است گلم

بزرگترین شکوه ما در هرگز نیفتادن نیست، بلکه در برخاستن پس از هر بار سقوط است.
افسرده نشدی ؟

افسرده ام ولی قرص میخورم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
بدنم ضعیفهنمیدونم چجوری خودم رو تقویت کنمبه خاطر همین همش مریض میشمهمه جور مکمل و خوراکی مقوی میخورم ...

بنظرم مریضیت روحیه بیشتر

میشه بادلای پاکتون برای عاقبت بخیریم و خوشبختیم یه صلوات بفرستید ...الهی که نیت خیرت ۱۰ برابرش برگرده به زندگی خودت 
بدنم ضعیفهنمیدونم چجوری خودم رو تقویت کنمبه خاطر همین همش مریض میشمهمه جور مکمل و خوراکی مقوی میخورم ...

بدنت نیست ازفکر روانته.مرضیت توفکرته.پاشو بگو خوبم هرویم سرت گیج رفت لج کن تایادت بره

مادری هستم ازتبارلرستان😍خداوندلایقم دونست بهم یه همسرمهربون دوتافرشته پاک داد❤️توی خونمون هوا خوبه چون تو هوامونوداری#الله🙏کاربری قبلیم الکی الکی تعلیق شد هرکاری هم کردم باز نشد😭😭😭خیلی بی رحمیه من هیچ کاری بحثی حرفی نزده بودم.
بنظرم مریضیت روحیه بیشتر

باید چیکار کتم؟

برای افسردگیم قرص مصرف میکنم

باشگاه میرم ورزش میکنم اگر بدنم یاری کنم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792