:مادرشوهرم با اینکه به حرفش بودم اومد قهر کرد رفت به نفعم شد اما یکم اعصابم خرده
تو این مدت هم خیلی سرم منت گذاشت که چیزی نگفتم هم هی سرزنشم میکرد هم با مادرم بدرفتاری کرد هم نزاشت برم جایی هم حرفای زننده زیاد میزد
دیروز نومادریم اومد منو ببره نزاشت گفت ۴۰ روزگیشونه
من هیچی نگفتم فقط چند سری پیش شوهرم با خنده گفتم مادرت چجور روش شد
حالا میگن امروز برو زنگ بزن بیاد دنبالت من اما دیگه روم نمیشه بگم بیان دنبالم مادرشوهرم نمیبرتم شوهرم سرکاره تنهایی بچه رو نمیتونم بردارم
حالا نیم ساعت پیش با لبخند اومد اولش روش نمیشد قهر کنه پرسید گریه کرد یا نه شب و از این حرفا
بعد گفت برو خونه بابات بگو بیان دنبالت و این چیزا
بعد پاشد بره برگشت گفت من دیگه حتی نمیام بهتون سر بزنم این مدتم بحثش جدا بود اومدم
دیگه کمک هم نمیکنم بگو همون نامادریت بیاد کمکت کنه
و رفت
الان بنظر شما من چیکار کنم برم یا نه