من پشت دستام خیلی سیاه شده لک هم آورده من بقیه بدنم سفیده پشت دست هام سیاه و تیره شدن 🥲خانمه داخل باشگاه بهم گفت میشه دستبند منو ببندی گفتم چشم دستاش عین پنپه بود ماشاالله 🧿 یه نگاه به دستام کرد گفت دستبند النگو نداری گفتم دارم نمیندازم با یک حالت تمسخر آمیز بهم گفت حق داری به این دستا حیفه طلا بندازی هیچی نگفتم دیگه با آدم بیشعور چی بگم کاش دست منم از اول اینطوری بود اینقدر غصه میخورم 😔 💔 نمیدونم چیکار کنم دکتر پوست کلی پماد و فوم داده اصلا هیچ فایده نکرده نمیدونم چیکار کنم
هروقت ناامید شدم هروقت کم آوردم فقط یک جمله با خودم گفتم که آرومم کرد (این نیز بگذرد)
پذیرفتن خیلی مهمه! بپذیریم که یه چیزی تموم شده، بپذیریم فلان جا اشتباه کردیم، بپذیریم که فلان جا حق داشتیم، بپذیریم یه سری چیزا همینه که هست، بپذیریم برای یه سری چیزا باید تلاش کرد و جنگید، پذیرفتن موقعیت و طبق اون رفتار و احساس کردن خیلی مهمه.
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی