دوستم چند سال پیش با یه نفر عقد کرده بود ، بعد از ۹ ماه از هم جدا شدن ، پسره هم رفته زن گرفته اینم ازدواج کرده یدونه بچه هم داره ، میگه دیشب داشتن میرفتن خونه خواهرشوهرش توی راه نامزد قبلیش داشته از خیابون رد میشده اونم آروم آروم ، شوهر این گفته مگه تو سواحل کارائیب داری قدم میزنی برو اونور دیگه ، بعد میگه من که دیدم اونه شالمو کشیدم جلو هی سعی میکردم منو نشناسه ، میگه اینا باهم درگیر شدن ملت جداشون کردن ، حالا میگه شوهرم میگه بد نبود میومدی پایین یکم از من دفاع میکردی خیلی ریلکس نشسته بودی تو ماشین 😐 میگه منم میگم من اون لحظه شوکه شده بودم پاهام قفل شده بود نمیتونستم پیاده بشم عب نداره به خیر گذشت 😂
میگه شانس آوردم منو نشناخت وگرنه میفتاد دنبالم ببینه خونم کجاست چون طلاق از سمت دوستم بوده پسره دوسش داشته 
بنده خدا خیلی بدشانسه فکرشو بکنید تو یه شهر بزرگ یهو این اتفاق بیفته