۴ساله باهمیم
خیلی دلایل محکم داشتم مثل شک کردنش بهم سابقه اعتیاد
اما بخاطرم ترک کرد ولی بازم گف تفریحی بکشم گفتم ن
بعضی وقتا میگف محدودت میکنم اما نمیکرد در حد اینکه میگف نرو مثلا فلان جا من هیچ وقت گوش نمیدادم بخثمون میشد وضع مالیشم تعریفی انجنان نداره تااینجا ک همیشه قرضو بدهی داشته
زیاد خانوادش پشتش نیستن
اما من دلم دیگه ب ازدواج باهاش نیست ترس دارم اما اون نمیفهمه میگه من صدمو برات کذاشتم تلاشمو برات کردم ی حرفایی ک دلم داره درد میاد و میسوزه از ناراحتی و عذاب وجدان
میگه سخته واسم ی حرفایی میزنه هووف خدایا
دوسش دارم هنوز اما خب میدونم بدرد ایندم نمیخوره فقط عشق کافی نیست
چیکار کنم شما بگین دارم دیوونه میشم