کیا شوهرشون نمیذاره خونه پدرشون برن

| مشاهده متن کامل بحث + 3704 بازدید | 129 پست

شوهرم نمیذاره برم خونه بابام برم ماهی یبار به زور با بحث دعوا دلخوری

مهمونی هم دعوت میشیم یا نمیریم یا هی با غر و دعوا میاد

پوسیدم تو خونه با یه بچه 2 ساله زبون نفهم😭

دیگه بابا مامانمم چقد بیان سر بزنن بهم روشون نمیشه

از طرفی من مهمونی دلم میخاد نه مهمون داری

مهمونی برم خونه بابام یکم استراحت کنم 😭😭😭😭

دیروز

00:33

4 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

خوروشسبزی

عضویت: 1404/06/23

تعداد پست: 565

خیلی سخته

خیلی‌ من7ساله اسیرم الهی خدا با مرگ شوهرم آزادم کنه خدا صدامو بشنوه

1404/08/08

00:46

1 نفر لایک کرده اند ...

کاررلا

عضویت: 1400/03/23

تعداد پست: 11097

منم چهار پنج ماهه خانوادم رو ندیدم اصلا

البته نا از هم دوریم و خانوادم در حق ما خیلی ظلم کردن

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1404/08/08

00:46

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.