دلم خونه نابود شدم از اخلاقاش که چند ساعت خوبه چندساعت نه از طرز فکر قدیمیش ازحرف زدنش که هر جا زبون باز میکنه ابروی منو میبره مجردی چیزی میکشیده الان جلو داداشم که مجرده میگه تازه داد زدم گفتم مگه افتخاره گریه گرفت میگه ساکت تا گوشیو نزدم تو سرت بدتر اذیت شدم که جلوی خانوادم میگه ساکت تا گوشیو نزدم تو سرت جلو بابام جلو مامانم اونام هیچ نگفتن به غیر اینا همه جا بلد نیس چطور حرف بزنه چیو کجا بگه چیو کجا نگه حالا داداشم محرمه پس بقیه چی؟؟
حاملم اومدم خونه مامانم که یکم فکرم راحت باشه وقتی زنگ میزنه پشت گوشی خوبه اما رو در رو زمین و اسمون فرق داره فقط دلش میخواد اذیتم کنه نه به سلیقه من تا حالا جلو رفته نه ادمی که دلم میخواست شد پشت گوشی انگار بهتر خودش نیس رو در رو انگار دشمنشم انگار دوست داره زنش مثل یه دوست دختر کنارش باشه که فقط پشت گوشی خوبه راهی برا طلاقم ندارم هیچ راهی من تو زندگیم اصلا شانس نداشتم قبلا قبل شوهرم عقد بودم اونم وحشت ناک بود جدا شدم بعد اون نامزد کردم اون خوب بود اما خودم خراب کردم جدا شدم الان این سومی حساب شد که قسمت شد باهاش برم زیر سقف و راهی برای جدایی تا ابد نیس فقط بگید چیکار کنم خوب شه
