این روزا خیلی زندگیم پرفشار و با استرس میگذره
عصر از دانشگاه که برگشتم یه لحظه چشمام رفت روی هم و خواب همسر سابق همسرمو دیدم در حالی که من فقط عکس این خانومو دیدم
انگار توی یه مهمونی نشسته بودیم ولی اون با من خیلی سر سنگین بود و انگاری ناراحت بود
الان از خواب بیدار شدم هوا تاریکه
کارای خونم مونده
درسام مونده
همش حس میکنم میخواست یه چیزی بگه بهم از یه چیزی عصبانی بود