دیگه حاجت ندارم ولی تروخدا سلام منو به اقا برسون بهشون بگو فقط یه نشونه ی کوچک برام بفرسته این دلم اروم شه💔
ف هستم بگو همونی که پارسال با چادر صورتی اومد حرمت
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
بزودی ازدواج کنیم و خانوادم راضی شن و بعدش با هم خوشبخت شیم
مردای توالت عمومی (lashi man) نه لایک کنید نه ریپ بزنید نه تو تاپیکام شرکت کنید مرسی اه😒 اینکه بابت امضام ناراحت میشی مشکل از من نیست مشکل از جنسیت پنهان خودت و lashi man بودنته زن نما جان😉وگرنه من نه مرد ستیزم نه خانم کاکتوسیان😵🧃(آدما تاجایی برام قابل احترامن که خوبن آشغالا رو به سطل زباله راهنمایی میکنم چون یه تیکه گوشت فاسد میتونه یه شهر و آلوده کنه🧐