2777
2789
عنوان

خواهرم منو با نوکر اشتباه گرفته

| مشاهده متن کامل بحث + 638 بازدید | 60 پست
خوابگاه نداره وگرنه میرفتم همونجا از روز اول!حالا کافیه یکی از دوستاش بیاد خونه اش انواع اقسام خوراک ...

اخه تو خواهرشی غریبه نیستی وقتی حامله ست و کنارشی بهتره کمک حالش باشی

وقتی بچه دار می شوی در واقع دنیا از تو یک گروگان دارد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نه 🥲کسی رو نمیشناسم که

چی بگم والا ایشالا به زودی گره از کارت باز شه

سلام ما به انهایی که چیز هایی در ما يافتند و دوست داشتند که خود ما از انها بی خبر بودیم.... کاربری قدیمیه بعد از چندین سال برگشتم 😌

یا خونه با دوستات کرایه کن اونجا هم دردسر داره اما بهتره به خواهرت بگو درس داری توقع نداشته باشه همه ...

بخدا روانی شدم

کم مونده گریه ام بگیره.‌ انقد لباس و ظرف شستم جاور زدم گردگیری کردم زانوم درد می‌کنه 🥲💔

هیچی هم نمیتونم بهش بگم

خوابگاه خودگردان بگیر 

جدای از رفتار خواهرت اونجا موندنت اصلا درست نیست

تلاش می کنم تا حد امکان به جای استفاده از واژه های غیر فارسی از معادل های فارسی استفاده کنم😁شما هم اگه جایی دیدید که واژه نامأنوس غیرفارسی استفاده کردم بهم تذکر بدید♥️

بیکاری بابا، خب بهش بگو باشه بعد برو بنداز ماشین

اگرم گفت چرا بگو دستام حساسیت داره، پوستم فلان میشه و...

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
اخه تو خواهرشی غریبه نیستی وقتی حامله ست و کنارشی بهتره کمک حالش باشی

کمک حال بودن فرق داره با نوکری کردن

ببین مثلا وقتی دوستش که باهم خیلی صمیمی ان، میاد خونه اش داره بلند میشه بشقاب میوه اشو بذاره تو سینک(نه اینکه بشوره) اصرار میکنه وادارش میکنه میگه بشین خواهرم میاد جمع میکنه!

این کمک حال بودنه؟ بذار حداقل ظرفشو بذاره تو سینک که منه بدبخت بشورمش دیگه

یاد خودم افتادم خونه مادرشوهر میموندم هرروز صب میگفت باید خونه رو جارو بکشی 😹خداروشکر دوران سمی عقد ...

از همین زورم میده که قبلا خونه اش فرقی با طویله نداشت الان که من اومدم دنبال تمیز کردن و مرتب بودنه 💔😑

کاش منم ازدواج کنم مثل شما راحت شم🥲

خوابگاه خودگردان بگیر جدای از رفتار خواهرت اونجا موندنت اصلا درست نیست

فکر نکنم الان دیگه ظرفیت داشته باشن

بعدم اینجا شهر کوچیکی هست فقط یه خوابگاه خودگردان داره

اتاقم جداست، از اون نظر مشکلی پیش نمیاد

بیکاری بابا، خب بهش بگو باشه بعد برو بنداز ماشیناگرم گفت چرا بگو دستام حساسیت داره، پوستم فلان میشه ...

دستکش خریده خانم😑

قشنگ باید ازت کار بکشه دیگه 

الان اگه عمه اش بیاد خونه حاضره با همین وضعش عمشو کول کنه بره اون سر شهر 

نمیدونم من چه هیزم تری بهش فروختم که انقد کار میذاره جلوم 

بخدا روانی شدمکم مونده گریه ام بگیره.‌ انقد لباس و ظرف شستم جاور زدم گردگیری کردم زانوم درد می‌کنه � ...

باهاش حرف بزن بگو خسته هستم یا کمرم درد میکنه درکم کن 

حرف نزنی اینجوری میکنه باهاش حرف بزن کمتر کار کن به خودت توجه کن بعد دانشگاه برو سرکاری یا کتابخونه ای رفیق هم پیدا میکنی تو خونه اش نمون فقط محل خوابت باشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز