بعد شب میخواستن پارچه قرمز دور کمر عروس گره بزنن ...
اینا ترکن رسم دارن برادرشوهر مجرد میبنده دور کمر زنداداششو ...
برای منم برادر شوهرم بست.
بعد داماد هی صدامیکرد برادرخانومش بیاد عروس میگفت فرقی نداره هرکی یبنده دامادمیگفت نه داداشت یدونست بزار همون ببنده .
خواهرای داماد داداش مجرده ی خودشونو صداکردن گفتن رسممون باید درست انجام بشه داماد گفت خفه میشید؟  
بعد داداش عروس اومد بست مادر داماد یه نیم سکه بهش دادکه فهمیدیم از قبل خریدن بدن خانواده عروس دادن داداشش