تازه عروس بودم خیلی ذوق داشتم
فک کن چند روز بعد از عروسیم با اون همه النگو و سرویس و انگشتر رفتم حرم با دوستم بعد پیاده آمدیم تا میدون پنجراه که بریم رستوان نهار بخوریم
اون دارو فروشای دور میدون چپ چپ نگاه میکردن دوستم ترسیده بود میگف الهی داغت ب دلم بمونه ک الان مارو میدزدن بخاطر طلاهای تو
میگفت انقد چیز میز از سر و کله ت آویزون کردی مثل خر دجال شدی😂😂😂