خدایا شکرت اون خونه جدیده که البته نو هم نیست مال خودمونم نیست خونه های سازمانی قدییمه ولی من خیلی دوسش دارم خدابا شکرت
میخام برم براش پرده و موکت بگیریم انگار میخام تازه عروسی کنم و برا خونمون میخام چیزی بگیریم این حسو دارم
و از طرفی هم شوهرم خودش نمیگه بریم کارا خونه رو بکنیم یا موکت بخریم من هی بهش میگم تا پا میشه حس میکنم نمیتونه از مادرش دل بکنه
خوده مادرش میگه جدا شدن پسرم از این خونه انگار میخای پستونکشو ازش بگیری