پارسال اینموقه همش باهم بودیم داشتیم راجب چیدمان خونمون حرف میزدیم پرده هارو اندازه میگرفتیم ...🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠چرا باید خیانت کنی؟چرا باید اونی ک باهاش خیانت کردیو بهم بگی دختر نیست پسره!چرا باید خط قایمکی داشته باشی و بهت یه دستی بزنم لو بدی!چرا باید میرفتیم بیرون چشمات همش میچرخید!چرا باید تو جیبت مواد نگه میداشتی بعد خودت بازبون خودت خودتو لو بدی!چرا تو مهمونی خانوادگی فک کردی حواسم نیست دیدم داری به دختر میز بغلی امار میدی!چرا ب من الکی میگفتی یه هزارتومنی ندارم بعد میرفتیم بیرون واسه دوستتو زن دوستت هزینه میکردی واسه خانوادت هزینه میکردی!چرا منو میپیچوندی ک با من نری خرید بعد میفهمیدم با مادرت رفتی همونجا خرید!چرا سر اینکه دستمال کاغذی از دستم افتاده بود یا برات میوه برنداشتم و یا نت گوشیم روشن بود تحقیر امیز بهم نگاه میکردی و دندوناتو فشار میدادی....بعد به موازات اینا چرا باید مثل عاشقا ابراز عشق میکردی و من خر داشتم ادامه میدادم...
یکسال با این پلشت ادامه دادی و اندازه پرده خونه میگرفتی؟!خدا بهت فقط رحم کرده...
اصلا گردن نمیگرفت اخه مثلا چتای عاشقانش رو گوشیش تو دستم بود یه جوری داد و بیدادمیکرد ک تو داری ابروی منو میبری ...همه چی رو با بازی روانی برعکس میپیچوند به سمت من نصف بیشتر این یه سال با گیجی داشتم ادامه میدادم
با این اوصاف چرا ادامه میدادی یعنی دلیل ادامه دادنت چی بود
اینکه به نوازات این رفتارا عاشق ترین و موجه ترین پسری بود ک فکر کنی و تمام مدت داشت بازی روانی میداد و من مونده بودم حرفای خودشو باور کنم یا چسزایی ک میبینم،مثلا چتهای عاشقانش رو گوشی بود دادو بیداد میکرد ک تو میخوای ابروی منو ببری و...یا مثلا دستشو اورد این اخری بزن تو صورت من گفتم میخواستی منو بزنیو اینا میگفت تو توهم میزنی میخواستم صورتمو بخارونم....به حرفه ای ترین حالت ممکن بازی روانی میداد