مامانم همش میگه حالا بشین و حسرت زندگی اینا رو بخور انقدر بگو بخند میکردن که شوهرش خوبه خوشگله دوستش داره و فلان
خیلی دلم گرفته
هم قیافه خوب دارم هم وضعیت مالی و ... همش اوکیه
اما نمیدونم چرا خدا نمیخواد تا کی صدای خنده هاشون رو بشنوم و حسرت بکشم؟
مامانمم حق داره دیگه درکش میکنم دلش بخواد خوشبختی منو ببینه هر چند لحن بیانش خوب نیست
میشه با دلای پاکتون دعا کنید منم یه ازدواج خوب نصیبم بشه؟
اگه تونستین یه دونه صلوات بفرستین لایک کنید
ممنون