توو یکی از جنگل های تفریحی شما بودیم، ی خانواده اومدن کنارمون
خواهر و شوهرش و برادر و زنش با بچه هاشون
خواهره به زن داداشش گفت تو کار نکن مردا بذار وسیله ها رو بیارن و توو چند دقیقه کلی نصیحتش کرد که ببین من چطوری با زبون شوهرم رو خر میکنن سریع همه چیو میاره، بعد با صدای بلند گفت عزززیززززم تو و داداشم دو تا مرد خوش هیکل و زرنگ، مثل برق وسیله ها رو بیارید، شوهرش هم ی بالشت گرفت دستش گفت برقا قطعه من نمیتونم ثل برق چیزی بیارم، بالشت رو انداخت وسط زیر انداز و خوابید، آقا این دوتا دعوااااشون شد، چه دعواااایی دیدیم اون روز 🤣🤣🤣