دقیقا منم مثل تو همین حس ها رو داشتم. چه روزای سختی بود. خواستگار بود ولی هر کدوم یه مسئله ایی داشت. یکی بچه تر بود. یکی وابسته به خانواده. یکی خیلی خودشو بالا میگرفت و ... خلاصه طوری بود که نمیشد به کسی جواب مثبت داد. و منم هر روز افسرده تر از دیروز. فک کن تو اقوامی باشی که پسرها خیلی زود ازدواج کرده بودند دیگه منم دختر و سنی که بالا میرفت و نمیتونستی کاری کنی. از دوستی های خیابونی هم میترسیدم چون اکثرا دیده بودمکه برای سواستفاده هستند و به ازدواج ختم نمیشه.
بالاخره یه روزی با خودم تصمیم گرفتم مولردی رو ملاک قرار بدم برای مکرد ازدواجم که مهم ترین هستند. مثل عقایدو کم بودن فاصله سنی که برای من مهم بود.
چیزهای مهم رو در نظر گرفتم و بقیه رو گذاشتم کنار
خیلی زودتر از اونی که فکر کنی موردش اومد به خواستگاریم و منم بدون هیچ تردیدی جواب مثبت دادم.
تلبته من دو بار هم چله سوره یاسین رو انجام دادم. و یکی از اثرات سوره یاسین اینکه مجرد رو متاهل میکنه.
این حسی که داری طبیعی ترین و غریزی ترین حس هست و باید بهش جواب داده بشه. وگرنه میشی یه مرده متحرک. همیشه پدرومادر و برادر و خواهر و دوستان نیستند.
همون هایی که میگن ازدواج بده چرا به ازدواج فکر میکنی یک روز هم نمیتونند تنهایی رو تحمل کنند
اصلا تنهایی برازنده بشر نیست چون ذاتا اجتماعی آفریده شده