عزیزم خانواده همسرم و خاندان همسرم همه دخترزا و فقط همسرم و پسرعمویش پسر بودن
حالا همسرم گفته بود باردار بشی، پسر بشه خانوادم چه ها برای خودت و پسرت نمیکنن، از ازدواج قبلی همسرم دختر داره
باردار شدم، بچم پسر دریغ از سر سوزنی محبت، اینقد دشمنی و کینه توزی کردن خواهراش و مادرش، مادرهمسرم که کادو هیچی نداد، اذیت بود و اذیت و دخالت
تو تمام سه چهارسال اول دعوا و درگیری میساختن
منم فقط هرسال عید ۲٠ دقیقه میرم دیدن، اونم اینقد خودمو همسرم و پسرمو شاد و راضی از زندگی نشون میدم که بترکن
با دخترا که قطع ارتباط چندین سال همو ندیدیم سر حسادت دنیا اومدن پسرم
ده سال شده دوباره باردارم، خبر دارن ولی مادرهمسرم نه زنگ زده نه اومده دیدن
سالها بود بخاطر اینکه تو باداری اول اذیت کردن تصمیم بچه دوم نداشتم
اما مشاور پسرم گفت زندگی خودت رو داشته باش و بخاطر پسرت بچه دوم بیار
هیچ انتظاری ازشون ندارم، انگار مرده هستن سالی یکی دوبار زنده میشن
منم با همسرم دعوام شد گفتم خبرخونه مارو جرا میری میدی، وقنی همو نمیبینیم چرا از خونه من خبر دارن
چطور خواهرت باردار بودن غریبه به من گفت، حالا من باردارم رفتی گفتی
سکوت کرد و سکوت
مردامونم واقعا موندن از دست خانواده مزخرفی که دارن