یه همکار داشتیم که خیلی تنها بود از شوهرش جدا شده بود و پسرش دوست نداشت ببینتش بیشتر دلم براش میسوخت
یه بار موهاش و رنگ کرد
بهش گفتم فلانی موهات مبارک رنگ کردی
رفت اسفند دود کرد
نمیتونم بگم کجا کار میکردیم
اما خیلی عجیب بود تو محل کار ما که اسفند کسی دود کنه
رفت از تو ماشینش اسفند و اسفند دود کن آورد دود کرد
یعنی کف م بریده بود
من هاج و واج نگاهش کردم بیشتر از سرعت عملش و اینکه اسفند و اینا رو از کجا آورده
گفت فلانی ببخشیدا من خیلی زود چشم میخورم