توی اوج اعتماد به شوهرم با تمام سختی هایی که زندگی باهاش داشت و هیچوقت زندگی نرمالی نداشتیم باهم فقط اعتماد به اینکه پاکه توی این زندگی مونده بودم
تا اینکه مدتی پیش از طریق گوشیش فهمیدم خیانت کرده و تا بهش گفتم اعتراف کرد دوساله با یه دختر رابطه ی جنسی داره و گفت پشیمونه وجبران میکنه.توی این مدتی که فهمیدم این کارارو کرده: اول اینکه جلوی چشمم به دختره پیام داده و ارتباط رو تموم کرده بعد دوتا سیمکارت گوشیشو درآورده و الان توی گوشی منه و من براش به اسم خودم سیمکارت جدید گرفتم.در طول روز که سر کاره هر یک ساعت بهم زنگ میزنه . آزمایش ایدز و هپاتیت و زیگیل تناسلی داده و سالم بوده. خونه ای توش زندگی میکنیم به نام من زده. حق طلاق و حق حضانت بچمونو محضری به من داده و دست روی قرآن گذاشته که پشیمونه و خریت کرده و هرگز دیگه این کارارو نمیکنه . توی خونه رفتارش کاملا عوض شده و فقط محبته به من و دخترم و هر روز داره برام خرید میکنه و کارای خونه رو هم برعکس گذشته که یه لیوان جابجا نمیکرد داره خیلی کمک میکنه
حالا من بازم دلم آروم نمیگیره هر لحظه به اون دوسالی که با دختره بوده و من توی اوج اعتماد زندگی میکردم فکر میکنم دوست دارم جدا شم اما خانوادم حمایت نمیکنن
حالا ۳ ماه از اعترافش گذشته و اون تمام تلاششو میکنه که من خوشحال باشم و رفتاراش خیلی عوض شده ولی من چندشم میشه بهم نزدیک بشه و بخواد رابطه داشته باشه باهام حتی میخواد دستم بزنه از تصور اینکه اون دختره رو چجوری بغل میگرفته و دستاشو میگرفته حالت تهوع میگیرم . الان از روزی که فهمیدم نزاشتم دستش بهم بخوره