یه خانومی بود قبلا همین شرایط شمارو داشت
اون شوهره حتی زنه رومیورد خونشون
بعد زنه حتی بعد خوب شدن باشوهره و اینا میگفت مثلا میخوام رومبل بشینم میگم نکنه رو مبل رابطه داشتن، میگفت مبلوعوض کردم
میخواست رو فرش بشینه میگفت نکنه اینجا کاری کردن فرشو عوض کردن
و کم کم میگفت همهههههه ی وسایلموعوض کردم تا دلم اروم بگیره اما میگفت نه من این خونرو نمیتونم تحمل کنم فکرش ازارم میده
اخرش یادم نیست چیکارکرد🥺
ولی ببین اگه توهم میخوای بعد ها اینقدر فکر کنی به این چیزا مثل خوره تموم جونتو بخوره ازالان به فکرباش
نشه که تااخر عمرت بخوای همشبه اینافکر کنی و خودتو زجربدی