مام فامیل داشتیم چندتا خانواده ها باهم میرفتین مسافرت
من اونوقت 19سالم بود بعد اون زن شوهر خیلی راحت بودن
مثلا شوهرش ب باباش میگفت زنها چرا حجاب کنن نمیدونم باید خیلی آرایش کنن
بعد کلا برخوردار با زنش اصلا خوب نبود زن فقط آرایشگری میکرد بعد حمال خانواده شوهرش بود
بعدا یروز خانوم با پسر عمو مجرد شوهرش میرن تو رابطه
مرد میاد خونشون خب میبینه زن ش با پسر عموم ش
بعد دور از جون داغون شد مرده
یعنی چندماه گریه میکرد
آخرهردو جدا شدن دوبار ازدواج کردن
حالا زن دومش خیلی بهتر از اولی بعد کلا رفتار مرد دیگ مثل قبل نیست زندگیش خوبه