معلم کلاس دومم، بچه های کلاسم خیلی شیطونن، امروز زنگ چهارم از درد داشتم میمردم، به بچه ها گفتم حالم خیلی بده، به خاطر حال من مراعات کنید، اصلا محل نکردن. هر لحظه بدون اجازه وسط کلاس از در کلاس میرن بیرون. دیگه از هرچی بچه ی شیطون و زبون نفهم داره حالم بهم میخوره. آرزومه یک بار ساکت باشن، من درسم رو بدم. همش از اول تا آخر باید تو کلاس داد بزنم و با صدای بلند درس بدم.
ما ندرتاً دربارۀ انچه کـه داریم فکر میکنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم کـه نداریم. «شوپنهاور»
دخترم کلاس اول بود برای جشن الفبا دخترم گریه کرد گفت کنارم باش من یک زنگ تو کلاسشون نشستم معلمشون خیلی مظلوم و صبور بود بچه هاشیطون دلم میخواست پاشم بچه ها رو بزنم