دلتنگی شدید هیچ جا اروم قرار نداشتم اصلا پسرم دوست نداشتم ناراحت بودم کلا اون خونه فروختیم پسرم ۴۰ روزه بود خونه به حاطر افسردگی بعد زایمانم فروختیم بعد رفتیم مستاجری یعنی مستاجری از خونه خودم بهتر میدونستم بدم میومد از خونمون اصلا دلم نمیخاست برم اون خونه مامانم هم عقلش نمیکشد بگه برو دکتر میگفت دعا اوردن روی تو اینجوری شدی بعدن که سنم رفت بالا فهمیدم افسردگی بعد زایمان بوده خونمون هم که فروختیم یگه دربه در شدیم تا چند سال مستاجر بودم