2777
2789
عنوان

خانواده شوهر

117 بازدید | 14 پست

از رفتارای سمی و بد خانواده شوهرتون بگید بخندیم 😂 . جلو خواهرشوهرم چای ریختم میگفت چرا با آب معدنی درست نکردی ؟! جاریمم جشن گرفته بود برا دخترش یه روز قبل جشن لینک دعوت مراسمش رو فرستاد ، نه سلامی نه علیکی . مهمونی گرفتم بهترین غذا رو گذاشتم جلوشون آخرش خواهر شوهرم گله کرد که چرا تخمه سفید نیاوردم جلوش 😶 میگفت جلو بقیه چلو گوشت میزاری جلو من خورشت لوبیا سبززز

باورم نمیشه یه عده انقد عقده ای و ندید بدید غذا هستن 

خیلی عجیبه خب کدوم آدمی با آب معدنی چایی درست میکنه آخه 

من و گل های خونه ام ، من و بوی صبحونه ام ، من و لبخندی به گرمی دستان تو ، این تمام معنای آرامش است 🥀💞

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

باورم نمیشه یه عده انقد عقده ای و ندید بدید غذا هستن خیلی عجیبه خب کدوم آدمی با آب معدنی چایی درست م ...

جمعیت مهمونا زیاد بود از چای ساز استفاده کردم ، آب معدنی تموم شد این فرداش گفت جلو من چای گذاشتی با سماور

مادر شوهرم منو تنها گیر می‌آورد میگفت پسر من کلی خاطر خواه داشته، با اینکه میدونست من از سر پسرش زیادم. 

خواهرشوهرم به شاغل بودن من حسادت میکرد پشت سرم به شوهرم میگفت نذار بره سر کار! 

تو شهر ما به این جور آدما میگن شکم پتله یعنی کسی که فقط فکر خورد و خوراک و شکمشه تمام گله گزاری‌های ...

قبل اینکه عقد هم کنیم یه دل سیر با من دعوا کرد خیلی هفت خطه خیلی هم بی ادبه

مادر شوهر سابقم اون آخریا بهم گفت چند بار تا حالا ما شب اومدیم خونه شما موندیم 

حالا من طبقه ی همکف خونه مادرشوهر 

مادر شوهرم طبقه بالا سره ماااااا  

دیگه خودتون قضاوت کنین که با چ خانواده ی زبون نفهم سر کار داشتم و سر کله زدم

🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔


من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792