سلام؛من و مامانم همسایه ایم؛مامان هفته قبل مثل امروز رفت ارایشگاه بعدش اومد خونه ما ناهار و تا عصر موند بعد رفت خونش؛بعد از فرداش معده درد و لرز کرد و گلاب به روتون بالا اورد؛بعد نصف شب با شوهر من رفتن دم خونه خواهرم بعد شوهرم بردش دکتر؛من نرفتم چون بچم کوچیکه و خواب بود؛بعد دیگه اومدن خونه ؛شوهرم پیش بچه بود من رفتم واحد مامانم با خواهرم تا شب؛بعد اونجا انگاری خواهرم مریض شد از مامانم؛اون وقتم نگفته بودن ویروسه گفته بود ریفلاکسه؛حالا دوباره مانانم حالش بد شد؛خواهر و خواهرزادمم همین جور؛دیروز همگی رفتن دکتر تا سونو و اینا هم دادن تا مشخص شد ویروسه؛حالا من یکم مواظبم که بچم نگیره؛خواهرم اولش که حرصش گرفت هی گفت ماشاالله سیستم ایمنی؛و سیستم بستین و اینا؛حالا هم هی میگه برو خونه مامان؛اینم بگم مامانم دیگه دورش تموم شد حالش بهتره ولی روز پنجمشه؛حالا من میگم بچم گناه داره و هی ملاحظه میکنم یکم؛اون داد و بیداد میکنه هی زنگ میزنه،حالا دکتر برده برای خودشونم رفته دیگه چه منتی میزاره.
الویت بچه هست آدم بزرگ زبون داره و می فهمه چه مشکلی داره بچه طفل معصوم گناه داره . پارسال بچه منم ویروس گرفت و یک هفته بیمارستان بود دکتر می گفت اگر آدم بزرگ بود نیازی به بستری نداشت اما چون کوچیکه و درک نمی کنه باید خیلی مایعات و سوپ و دارو بخوره خوب نمیشه و حتما باید بهش سرم وصل بشه . خواهرت را ول کن و کلا هر کس بخواد با جیغ و داد و دعوا راه پیش ببره را بی محلی کن
شما و خواهرتون احتمالا مشکلات بیشتری باهم دارید چون این مواقع خواهرها نگران بجه ی خواهرمیشن گه نگیره. ولی اگر ماسک میزدید و مراعات میکردید صددرصد نمیگرفتند چون خودم برخورد داشتم میگم ..سخت گرفتید و بزرگش کردید
شما و خواهرتون احتمالا مشکلات بیشتری باهم دارید چون این مواقع خواهرها نگران بجه ی خواهرمیشن گه نگیره ...
ما اتفاقا مشکلی نداریم اون یک مقدار حسودیش میشه که من نزدیک خونه مادرم هستم؛و اینکه من به خاطر کوچیکی بچم نمیتونم ببرمش دکتر؛ما تا دیروز فکر میکردیم ریفلاکسه؛دکتر اولی گفته بود؛دیگه وقتی بقبه هم گرفتن و سونو داد مشخص شد؛بعد هم بچم ماسک نمیزنه بلد نیست.