دختر خاله من چن سال پیش با پسر عموش ازدواج کرد از اول راضی بود بعد عقد گفت نمیخوام ک باباش گفت بین منو برادرم دعوا ننداز خلاصه رفتن سر خونه زندگی ببخشید ولی اجازه نمیداد شوهرش نزدیکش بشه جیغ می کشید جوری ک بعد ی هفته همه از رفتارش متوجه شدن خلاصه عموش چن تا عروس داشت ولی دختر نداشت اینو میذاشت رو سرش می گفت دخترمه ب زنش پسرش میگفت کسی ب دخترم بی احترامی کنه ب من کرده پسره هم عاشقش بود و این مثل اسی می گفت کاش بره بمیره بره با یکی دیگ شوهرشم هیچ مشکلی نداشت فقط قرتی نبود دختر خاله م میگفت این عقب مونده س شلوار پارچه ای می پوشه خلاصه ایقد بی احترامی کرد قهر کرد ک بین عمو و پدرش اختلاف شد و طلاق گرفت الان ازدواج کرده و دوباره ناراضی و شوهر سابقشم ی زن گرفته مثل فرشته زیبا ی عالمه طلا ماشین پول خونه و بهترین زندگی با عمو و پسر عموهاشم ک پدر برادر دختر خالم هستن رفت آمد داره اینم هر وقت می بینه می سوزه و حسرت میخوره ک چقد این مرد عاشقم بود و ندیدم چقد اذیتش کردم چقد بی محلی الان با خوندن تاپیک اسی یاد اون ماجرا افتادم
قدر نمیدونی
اسی همینجور پیش بری بلاخره یجا اون مرد هم ازت سرد میشه طلاق هم نگیری نیازهای جنسی و عاطفیشو میبره یجای دیگ
ببین کی بهت گفتم اونموقع هست که حسرت این روزاتو میخوری
شوهرت آدم حسابیه فکر کردی جوونای الان چین یه مشت لاشی خائن بی مسئولیت خودشیفته
منم بچم شیرخواره ناخواسته بوده شرایطم مثل خودته رابطه سرجاشه چون نمیخوام سرد بشه ارتباطمون تازه شوهرم یه آدم مغرور که باید حرف خودش باشه آرزو به دلم مونده همچی به حرف و نظر اون باید باشه اجازه پیشکش
همه حق رو به شوهرت دادن ولی من دلم برات سوخت. ۱۸ سالگی شوهرت دادن، به گفته خودت زوری هم بچه دار شدی. حق داری نخوای این زندگی رو
عزمزم آخه اگ بدش میومد نباید بله میگفت هرچقدر هم خانواده فشار می‌آورد هم به خودش هم به شوهرش و هم به اون بچه ظلم کرده
بهت قول میدم قبل ازدواجشم تو خانوادش نقش قربانی رو داشته اصلا یجوری فرو رفته تو نقش قربانی که هیچ سیلی ای بخودش نمیاره که پس نقش تو چیه
ببخشید مثلا چه کارهایی میکنه که نشون میده عین پیرمرداس؟
اگه دوست داشتی جواب بده.
