هر وقت بخواهیم بریم شهرستان خونه پدر یا عروسی
ما رو می ذاره فرار می کنه به بهانه کار
منم دیگه نمیرم شهرستان
چند وقت پیش برادر شوهرم گفته بود من هستم سرکار تو برو با زن و بچه ت بمون دو روز
امروز میگه نه من شما رو چهارشنبه ظهر می برم خودم برمی گردم پنجشنبه عصر میام بعد شام برگردیم
منم گفتم وقتی برادرت هست چیکار داری برگردی
میگه نه من خیلی کار دارم
منم گفتم پس نمی ریم جواب پدرت هم خودت بده
چه کار واجبی ه که پنجشنبه چهار بار بری برگردی
گفته به من اعتماد نداری گفتم نه
سه سال پیش هم ما رو عروسی برد شهرستان ساعت چهار صبح برگشت اونم جمعه