من از نظر حجاب با اونا خیلی متفاوت بودم یعنی خواهر شوهرم با هد و چادر و ساق دست بیرون میومد ،بعد من رفتم کلاس ارایشگری سر این غوغا کردند که تو ج ن د ه ای و هرزه و شوهرمو پر کردند و گفتند نباید بزاری بره کلاس و شوهرم اومد منو از کلاس کشید بیرون دعوا و درگیری ،خلاصه نرفتم و همون موقع قهر کردم رفتم خونه بابام ،شوهرم اومد دنبالم گفتم اگه بیام با خانوادت هیچ رابطه ای ندارم قبول کرد اولش غر غر کرد تا اینکه ابجیش بینیشو عمل کرد و کلا شددددد یه ادم دیگه الان با بلوز شلوار میاد بیرون و جالبتر ارایشگر شده ،شوهرمم روند تغییر خواهرشو دید و واکنش عادی خانوادش اومد سمت من ،وهمیشه میگه پس چرا همش تو گوش من میخوندند زن تو بده خلاصه که بگم الان حتی خودشو به اصرار من میره بهشون سر میزنه
کلا نه حالا این مساله باشه همیشه اذیتم میکردند،حتی باشگاه میرفتم شوهرمو پر کردند نذاشتند برم و کلی چیزای دیگه