چه مردم عوض شدن قدیمها دوس داشتن ساده پوش باشه یکی از اشناها دختره مثل پنجه افتاب خیلی خوشگله یه پسره رو میخاست باهم دوست بودن بعد خانواده پسره اومده بودن دیده بودن یکم رژ زده انگار دنبال بهونه بودن گفتن دختره ارایش داشته بیشرفها پسره هم هیچ گهی نتونسته بخوره جلوشون وایسه همه چی عوض شده دختره بعدا ازدواج کرد با کسی دیگه الان بچه هم داره
منم سالها پیش خواستگار داشتم حالا خوبه وضعشون خوب بود پسره خلبان ارتش بود با ننش اومده بود باباشم فوت شده بود اونموقع دانشگام تازه تموم شده بود لیسانس گرفته بودم قصد داشتم برم سرکار دیدم زنیکه اولین سوالش این بود که سرکار میری؟ منم حرصم گرفت گفتم مگه قراره برم سرکار به حالت تعجب گفتم بعدم ردشون کردم زنه هم انگار تو ذوقش خورده بود میخاست اونم انگار رد کنه که منزودتر رد کردم پسرشم قیافش مثل بقیه پول ماست بود دهنش مثل اون عروسکه بود سنجد به اون گشادی بود البته پسره معلوم بود گوش به فرمان ننش بود