اول اینکه 100 درصد میدونم اهل خیانت نیست و خیانت نمیکنه چون خودم با چشم خودم کار کردن سختشو میبینم . مهندسه تو یه شرکت کار میکنه بعد سرش خیلیییی شلوغه واقعا خودم چندبار رفتم دیدم وقت سرخاروندن نداره
بعد از صبح ساعت 6 که پامیشه مکالماتمون اینه :
اول از همه وقتی پامیشه صبح بخیر میگه و میگه روز خوبی داشته باشی و من دیرتر پامیشم اون لحظه بیدار نیستم که جوابشو بدم و میرهههههه تاااا ساعت 2 که وقت نهاره ، حدودای 2 در حد 5 دقیقه میاد حالمو میپرسه باز میرهههه تاااا ساعت 10 شب که برسه خونه . باز ساعت 10 میاد درحد 5 دقیقه حرف میزنیم میره شام میخوره تا ساعت حدودای 11 . 11 میاد میگم اخ جون حداقل تا 1 شب حرف میزنیم ، ولی وسطش یا پشت گوشی خوابش میبره یا از صداش میفهمم خستس میگم برو بخواب اونم کلی عذرخواهی میکنه و میره میخوابه . سرجمع در طول روز شاید 40 دقیقه حرف بزنیم
اینم بگم که به شدت مهربون و دست و دلبازه ، خیلی اهل کاره ، چشم پاکه خیلی وقته میشناسمش خانواده ی خوبی دارن و ...
ولی این کم بودناش اذیتم میکنه . ولی هیچوقت اعتراض نمیکنم چون میدونم سرش شلوغه واقعا و خیلی خیلی با ملایمت و مهربونی باهاش رفتار میکنم . خودش همیشه میگه این درک کردنا و مهربونیات باعث شده رابطمون خوب بمونه و انقدر دوستت داشته باشم ولی کلافه شدم واقعا :(
دلم براش تنگ میشه :(
چیکار کنم باهاش حرف بزنم ؟ چی بگم ؟ بنظرتون این رابطه اصلا بدرد میخوره ؟