پدر بدبخت من تو کل عمرش کارگری کرد نخور نپوشید الهی بمیرم براش که بتونه برای بچه هاش یه خونه یه تیکه زمین بخره که خدا تو جوونی جونش گرفت هنوز 10روزم از مرگ بابام نگذشته بود که عمه عمو مادربزرگم دور هم جمع شدن تا بیینن چقدر از مرگ بابام کاسب میشن در صورتی که وقتی بابام زنده بود هیچ کدوم حتی نگاهشم نمی کردن هزارتا حرف پست سر بابام میزدن همین مادر بزرگم به بابام می گفت خوک...😭 حالا مادر بزرگ80سالم میگه ارثمو بدین می خوان بدم به دخترم همه چیز زیر سر عمه ی عوضیمه از وقتی بابام مرده همس داره اذیتمون می کنه
اخه این انصافه پدر مادر من یه عمر زحمت بکشن یه لباس خوب نپوشن حسرت یه مسافرت خوب به دلشون باشه تا برای بچه هاشون ویزی بمونه بعد اون وقت مادربزرگم ارث ببره بده به بقیه بچه هاش اونم وقتی می دونه ما چقدر شرایط بدی داریم در صورتی که وضع مالی خودش خوبه
عمه هامم از قصد همیشه با آرایش غلیظ میان سرخاک بابام با صدای بلند می خندن