2777
2789
عنوان

دخترم دیروز به سن تکلیف رسید

1349 بازدید | 108 پست

روسری های بازاری خوشگل نیستن. توی نت این تل اسکارف ها دیدم. ولی توی تبریز هیچ جا پیدا نمیکنم همچین چیزی بفروشه. تبریزیا از کجا روسری بچگانه یا تل اسکارف بخرم؟

مبارکش باشه گل دختر❤️

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کلاه هم قشنگه ها 

یا مینی اسکارف 

خودش چی دوست داره؟ حجاب اینا دوست داره یا طبق خواسته شما قبول کرده؟

عمق فاجعه اونجاست که ما دهه هفتادیا داریم پرونده طلاق دهه هشتادی هارو میبندیم( -_-)درخواست دوستی پذیرفته نمیشود حتی شما

ولکنااا بچه رو از الان واسه چی‌چیز میز سرش میکنی

عزیزم نه ساله دیگ تکلیف شده🥰

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

مبارک دختر گلتون باشه 

و ممنون از شما مادر پیگیر و مهربون تبریزی نیستم ولی می‌خوای چندتا کانال و پیج خوب میشناسم

🦒 زرافه‌ی بابا هستم(زرافه پرو پرو پرومکس) همیشه سرم بالاست.دنیا رو از زاویه‌ی بالاتری می‌بینم، صبورم، آرومم، ولی اگه لازمه باشه می‌تونم با یه لگد فیل بندازم!می‌گن زرافه‌ها کم‌حرفن، ولی دلیلش اینه که ما از اون بالا کلی چیز می‌بینیم که بقیه نمی‌بینن.یه زرافه هیچ‌وقت عجله نداره، چون به مسیرهای بلند، دید بهتری داره پس اگه می‌بینی آرومم، بدون که دارم کارهای بزرگی می‌کنم..قدم بلنده،حوصله‌ام هم بلنده ولی صبرم نه..گفتم بدونین...نسخه اورجینال زرافه‌ی سایت هستم.یه زرافه‌ی پیشرفته و همراه با تکنولوژی روز دنیا سوالی بود در خدمتم..در ضمن توی اطلاعات سن من نیست سن انقلابه ۱۳۵۷.۱۱.۲۲

ولکنااا بچه رو از الان واسه چی‌چیز میز سرش میکنی


چون مسلمونم. البته کل اطرافیانم جتی شوهرم مخالف حجابه. و باید باهاشون بجنگم.میخوام یه چیز قشنگ سرش کنه هم بهش بیاد هم حجاب داشته باشه

اسی یکسری کانالا هست محصولات مذهبی میفروشه

بعضیاش انقد کیوتن که منم که بزرگم دلم میره براشون

مثل قرآن رنگی، جانماز فانتزی و...

تو ایتا بزن خورشید نوجوانی لباسای قشنگی داره

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
چون مسلمونم. البته کل اطرافیانم جتی شوهرم مخالف حجابه. و باید باهاشون بجنگم.میخوام یه چیز قشنگ سرش ک ...

هعی چی‌بگم هرکس ی نظری داره ولی همه چیز حجاب نیست

مسلمون بودن به حجاب نیستتت صدوبیست بار! 

رسیده باشه ک چیبجای شال و روسری ب بچه یاد بده پجوری با بقیه رفتار کنهمهربون باشه...

خب چه اشکالی داره هردو رو با هم یاد بگیره؟🥰

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mmmary66  |  5 ساعت پیش
توسط   _vampi_  |  8 ساعت پیش